چند سال پیش یه برنامه نشون میداد که ۲ نفر رو به جرم چندین سرقت از طلا فروشی دستگیر کرده بودند ...
یکی از اون ۲ نفر طراحی نقشه های سرقت رو به عهده داشت و با کمک همدستش اونا رو اجرا میکرد ...
او جوانی بود خوشتیپ ، با کت و شلوار که خیلی قشنگ صحبت میکرد ...
گفت : من نویسنده ام و سال هاست دارم مینویسم ... یه زمان تصمیم گرفتم چند تا از قصه هامو عملی کنم ... با دوستم مشورت کردم و اون هم پذیرفت ...
...
حالا که به خودم فکر می کنم می بینم منم خیلی قصه ها تو سر می پروروندم
که هیچکدوم عملی نشد !
خدا همه ی نوسنده ها رو به راه راست هدایت کنه مخصوصآ اونایی که می خوان فکرای عاشقانشونو عملی کنن!
اگه خواستی قصه های سرقتی جناییت رو عملی کنی! من به عنوان هم دست پایما! (خیلیم دل و جیگر دارم! :)) ) :دی
اونا عملی نشدن ..
اما بجاش خودت داری یه عملیه ردیف میشی .. !!D:
بفرما٬ راحت باش (:
سلام
خیلی چیزا تو فکر آدمها میمونه و عملی نمیشه ... خیلی هاش اصلا بعد یه مدت میفهمی که ارزش عملی شدن نداشتن ... گذشته ها گذشته .... یادت باشه به قول محسن واسه فردات از حالا تصمیم بگیر و به قول من فردا تصمیمتو عملی کن ! ... چرا من اینقد پر چونه شدم ؟؟؟؟ نمیدونم ! آپ هم کردم ... بیا ببین چیزی میفهمی از این جنون من !
اگه چیزی را خواستی عملی کن اول بگوها! بعدآ نگیرنت و بگی دوستام بهم هشتار ندادند ! (:
یعنی چی . اگه ادم بخواد بعد از زدن ارسال نظر غلط هاشو اصلاح کنه چرا نمی شه متوقفش کرد؟! ):
مجید دلبندم ارتش سرخ نه ارتش صلح D:
نه اونا که تبلیغاش هسته بود <:
ووووووووووااااااااااااااااای ۱۱۰ کجاس ؟!! پرنده اینا مَهواره دارن D:P:
اونیکی آهنگای هنگامه از اوناس که حال میکنی (:
امید هم میگه :
اومدی معجزه کردی٬ نمیدونی که چه کردی٬ اومدی دنیامو ساختی٬ اومدی فردامو ساختی / D:
اگه دنیامو بخوای/ D: خواب شبهامو بخوای/ D:
آسمونمو بخوای٬ اگه جونمو بخوایی/ D:
من به تو نه نمیگم / D: نه به تو نمیگم / D:
اونا مثلا که رقص هستن ها D: چپکی اونورش نمیاد بعد سند D:
خودم بلدم اسمشو اسلشه D: شایدم بک اسلشه D: