سلام
خوبین !
بعد از مدتها ...
میدونید برای چی دیگه ننوشتم ؟ چون خسته شدم .
خسته شدم از اینکه بیام یه وبلاگ رو بخونم ، بعد بخوام نظر بدم ، ولی DC بشم نتونم ...
یا اینکه با خوندن یه وبلاگ ، یاد مشکلات خودم بیفتم و ...
یا اینکه کلی بنویسی ، یهو برقت بره و ...
یا اینکه یه وبلاگ برات باز نشه ، فردا بت بگن بی معرفت ...
یا اینکه برات PM میذارن ، به دستت نمیرسه ، بعد میگن چرا جواب نمیدی ...
یا اینکه PM براشون میذاری ، نمیره ...
مهمتر از همه : هر مطبلی که بنویسم ، هر کی یه برداشتی برا خودش بکنه و بیاد نظر بده ...
یا یه مطلبی بنویسم که هر کی به خودش بگیره ، بیاد ...
یا بیایین منو نصیحت کنین یا ایراد بگیرین ، در صورتی که خودم ، صد برابر قشنگترش رو بلدم برا خودم بگم و بنویسم ...
نه دیگه ، انصاف داشته باشید ، تا حالا شده من بیام ، براتون نظر بدم نصیحتتون کنم !
همیشه ، به شوخی گفتم : خوب میشین ... یا چیزای دیگه ...
متاسفانه ، بعضی ها فکر میکنن ، اینترنت ، فضای خوبی برای دسترسی به دیگرانه ، در صورتی که حتی به ایمیلش هم نمیشه اطمینان کرد که میرسه یا نه ... !
شاید بگین : بی ظرفیت شدم . آره ، شاید ظرفیتم پر شده ، شایدم بیشتر از پر شده ...
منتظر نظراتتون هستم .
سلام...
الهی من فدای آپ کردنت بشم ... عزیزم!
دلایل منطقی بود ... حالا نوبت منه! می خوام یه سرویس تعطیلش کنم :)))
اینترنتم فضای خوبی واسه دسترسی نیست ولی وقتی نمی بینمت حداقل یه PM می تونه دلم رو خوش کنه!
موفق باشی
سلام امین جان خوبی؟
دلم تنگ شده بود ها(:
خیلی خوشحالم که برگشتی
خوش اومدی(:
منم خیلی وقتها خسته شدم و خواستم نیام به همین دلایلی که خودت گفتی وخیلی چیزهای دیگه
خوب پسر جوون وقتی یه عالمه می نویسی زودتر save کن که برقها رفت ضد حال نخوری هر چند که از این بلاها زیاد سرخودم اومده((:
منکه هیچ وقت بهت نگفتم بی معرفت با من که نبودی:D ((:
امین جونم خودت رو به خاطره این چیزها ناراحت نکن خوش باشی پسر جوون این چیزها برا همه اینطوریه البته این چیزها رو با خودم هم هستم ها:D
باشه قل می دم اینجا می یام هیچ وقت نصیحتت نکنم بیبینم اینا که هیچکدومشون نصیحت نبود که ؟بود؟D:
وای چقدر حرفم می یاد((:
بحرحال خوشحالم که برگشتی
خوش باشی
سلام امین آقا
خوبی؟حالا چرا قاطی میکنی؟ببخش اگه توهینی شده.ولی خوب شد برگشتی.:)
خوب بابا :D
سلام! ببین داری بهونه می آری هااا! با وجود این مشکلاته که همه وبلاگ می نویسن!
«« خانه ای خواهم ساخت ... آسمانش آبی
باز باشد همه پنجره هایش به پذیرایی نور
ساحت باغچه اش پرز نسیم..حوض ماهی پرآب
قامت پاک درختانش سبز
و تورا خواهم خواند که دراین خانه کنارم باشی
سینه آینه تصویر تورا میجوید ... که درآیی چون نور
تو بدین خانه بیا .. درخیابان امید
کوچه باور سبز .. نبش میدان صبوری
آنجا ... خانه ای خواهی یافت
سردر خانه چراغی روشن .. روی سکویش گلدان گلی
در دل خانه اجاقی دلگرم
با حضور تو درین خانه چه جشنی برپاست
آسمان شب این خانه پر از چشمک و مهتاب و نسیم
ناودانش پر موسیقی آب
ای سرآغاز امید ... تو بدین خانه درآ
من به دیدار تو می اندیشم ... و به آرامش بودن با تو »»