خدا خدا خدا

تو این چند وقته که ارتباطم باهات کم شده ، هیچی به دست نیاوردم ...
یه جورایی باهات قهر کرده بودم ، اما میدونم که تو هیچوقت منو فراموش نکردی ...
مخصوصا ، این برزخ هایی که این چند وقته برام به وجود اومده ، جز تو ، کار کس دیگه ای نمیتونه باشه ...
هر وقت به یادت میفتم ، اعتماد به نفسم زیاد میشه ...

با این جمله همیشه مخالف بودم ، اما الان کم کم دارم بهش میرسم : " جایگاهی که هر فرد در اون قرار داره ، سزاوار اون فرده ! "
همیشه ، مخصوصا در مورد خودم ، فکر میکردم این جایگاهی که در اون قرار دارم ،‌ حق من نیست و دنبال بالاتر بودم ...
اما ، وقتی فکر کردم ، دیدم یه جاهایی کم گذاشتم ، و جایگاهی که الان در اون به سر میبرم ، حقمه ... !
و انسانهایی که فکر میکنن جایگاه واقعیشون یه چیز دیگه است  ، باید بشینن فکر کنن ، ببینن کجاها کم گذاشتن ...
نظرات 25 + ارسال نظر
سعید شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 09:10 ب.ظ http://MASTANEH.blogsky.com

فعلا اول بودن مارو ثبت کن!

سعید شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 09:14 ب.ظ http://MASTANEH.blogsky.com

سلام...

سپیده جون من خیلی خوشحالم که به این حقیقت رسیدی ... و ارتباطت رو با اپراتور عالم قوی تر کردی ...

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش

هر کاری بکنیم ... هر کاره ای بشیم ... به هر پست و مقامی هم که برسیم بازم یه بنده کوچولوی خدا هستیم که مهرش نسبت به ما از مادرمون هم بیشتره ...

در پناه حق ...

رز آبی شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 10:35 ب.ظ http://roze-abi.persianblog.com

سلام ...

عزیز دل برادر به تعداد آدما راه های رسیدن به خدا وجود داره ... :)

رسیدن به همچین فکری فک کنم رشد اعتماد به نفس و تکامل می باشد ٬ موفق باشی همیشه ...
من که راضیم از جایگاهم خدا رو شکر ( کله دعا)

مهدی یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 02:41 ق.ظ http://mahdisf.persianblog.com

سلام

راستش رو بخوای دلم نمی خواست چیزی بنویسم آخه حس کردم داری با یکی که خیلی از من بزرگتره حرف می زنی.
فقط یه دعا میکنم و بس:

خدایا به من آرامش ده تا بپذیرم آنچه را نمی توانم تغییر دهم
دلیری ده تا تغییر دهم آنچه را می توانم تغییر دهم
بینش ده تا تفاوت این دو را بدانم
و مرا فهم ده تا متوقع نباشم دنیا و مردم آن مطابق میل من رفتار کنند

موفق باشی

لی کوچولو یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 10:24 ق.ظ http://oneloveblue.persianblog.com

سلام کوچولو خوبی؟ ۳ تا متناتو که نخونده بودمو خوندم. کم پیدایی؟!!! من آپدیت کردم. به کسی حسودی نکن! چون زندگی آدم برای خودش از همه چیز بهتره و قشنگتره. ولی دست خود آدم نیست نه؟ ذات انسانها حسوده! مــــــــــــــــــــــــــــــــاچ. بای

قطره اشک یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 02:28 ب.ظ http://ghatreashk.persianblog.com

اصلشم بخوای همینه!..فقط خدا کافیه سیمت وصل شه اونوقته که می بینی هیچی برات کم نمیذاره...

چشم تو چشم یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 05:54 ب.ظ http://eye2eye.blogsky.com

حقته ؟! آره .. حقته .. دندت نرم ! D:

چشم تو چشم یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 05:55 ب.ظ http://eye2eye.blogsky.com

میشه یه بلیط جایگاه ویژه به من بدین ؟!

ناناز یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 11:22 ب.ظ http://onlymahsa.blogsky.com

سلام در این مورد با شما موافقم و لی همیشه این جور نیست خیلی کس ها به خیلی چیزها و جاها رسیدن که حقشون نبوده ما درسته تو بعضی از چیزها کم کاری میکنیم در این موردی که شما گفتی ولی در غیر این صورت نه...
خسته نباشی...

سیما دوشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 02:39 ب.ظ http://ahoooo.blogsky.com

سپیده جان موفق باشی ٬ این خیلی عالیه .........

من که ..... من کوتاهی نکردم ٬ خدا منو یادش رفته !!!!

لی کوچولو دوشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 04:35 ب.ظ http://oneloveblue.persianblog.com

سلام کوچولو خوبی؟ من آپدیت کردم. مــــــــــــــــــــــــــــــــاچ. بای.

رز آبی دوشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 06:37 ب.ظ

سپیده جون تحویل بگیر :))))))

مردم می فرستی سر کار =))

سپیده جون آپ نمی کنی :))

محبت و زیبایی سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 01:07 ق.ظ http://Nazaneen182.persianblog.com

سلام بر پرنده تنها!... دوستم چه دنیای زیبایی میشد اگر هر کس مانند شما دلایل احساس دوری از خدا را در درونش جستجو کرده و برطرف میکرد... واقعا چه دنیایی میشد ...!؟دلتان همیشه شاداب!

نفیسه سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 01:20 ق.ظ http://negaar.blogsky.com

سلام
خوبی؟

بارون سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 07:58 ق.ظ http://barooooooon.persianblog.com

دیروز تو و من به سوختن زمین میخندیدیم،امروز در خاکستر زمین به جستجوی کدام تکه از لبخندمان می گشتی.؟!

به گمانم همه تکه ها سوخت

محسن سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 08:33 ق.ظ

سلام پرنده تنها....
خیلی خوشحالم که دوباره با خدا اشتی کردی.......
اینکه گفته بودی خدا برزخ برات درست کرده همیشه درست نیست چون بگفته خود خدا هر چه به ما میرسه از خودمنه(چه خوب چه بد) تازه خدا یه لطفی هم در حق ما میکنه اینکه جلوی خیلی از مصیبتهایی که قراره به ما برسه میگیره....
در ضمن دیگه تنها نیستی چون خدا با توست

مریم سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 03:44 ب.ظ http://meslemaryam.blogsky.com

وای....خیلی راست می گی...

[ بدون نام ] سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 07:14 ب.ظ http://elham251.persianblog.com

برام دعا کن...و اگه میشه منو لینک کن

مهرانی . . . چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 10:05 ق.ظ http://mehranweblog.blogsky.com

سلام مهنس.... با من که نیستی ؟

فهیمه پنج‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 10:51 ق.ظ

A new day.....


I was waiting for so long

For a miracle to come

Everyone told me to be strong

Hold on and dont shed a tear


Through the darkness and good times

I knew i'd make it through

And the world thought i had it all


HUSH........LOVE


I see a light in the sky

Oh... its almost blinding me

I cant believe

I 've been touched by an angel with me

Let the rain come down and wash away my tears

Let it fill my soul and drown my fears

Let it shatter the walls for a new sun


A NEW DAY HAS COME

شیدا بی لوسی پنج‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 04:46 ب.ظ http://www.javabet.persianblog.com

سلام خانمی منم بعضی وقتا خجالت میکشم از خدا چیزی بخوام اما بازم چشامو میبندمو مث یه بچه لجوج با صدای بلند خواهشمو بهش میگم

امین جمعه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 04:48 ب.ظ http://pilotkhaki.blogsky.com

خیلی خوبه که کسی شجاعت اینو داشته باشه که اینجوری در مورد خودش حرف بزنه

فاطمه شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 11:27 ق.ظ http://saharnazdikast.blogsky.com

سلام
خیلی ناز بود
گرم و صمیمی و صادقانه
ولی این رو هم در نظر بگیر اگه یه وقتی تمام تلاشتو کردی و به جایی نرسیدی بدون اونی که بیشتر از همه دوستت داره نخواسته خودت رو از چاله تو چاه بندازی
موفق باشی
یا حق

لی کوچولو دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 03:09 ب.ظ http://oneloveblue.persianblog.com

سلام کوچولو من آپم. مــــــــــــــــــــــــــــــاچ. بای.

سنجاب پنج‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 02:17 ق.ظ

چطور شد من سر از این نوشته ات در آوردم خدا میدونه ...

داشتم دنبال مقاله میگشتم تو گوگل ...

جالبه تو این حرفا رو میزنی !!

فکر نکنم هیچ وقت این نظر رو ببینی ... نظری که تو پستهای متروکه داده میشه هیچ وقت که جلو چشم نیستن ... مگه اینکه یه زمانی بشینی نبش قبر کنی و یهو ببینی ا ا ا این اینجا چه غلطی میکنه ...

اونشب خیلی سعی کردم بی تفاوت باشم نسبت به پخش فیلم ...

بالاخره بازم دل طاقت نیاورد و زدم ...

وقتی گفتی زنگ بزن ... کم مونده بود سکته کنم ... برات فوری تایپ کردم غلط کردم به خدا منظوری ندارم من همه تنم میلرزه میترسم زنگ بزنم ... هنوز سند نکرده بودم که اس دومت اومد ... اونقدر ترسیده بودم که موبایل رو سایلنت کردم و گذاشتم زیر بالشم و رفتم ...

به خریت خودم چقد خندم میگیره الان ...
انگار قرار بود از تو تلفن دربیایی و یه کتک مفصل بهم بزنی ... همه وجودم پر ترس و وحشت بود ...

ویبره ایی که همه وجودم رو گرفته بود باعث شده تا خود الان بی حال و بی انرژی شم انگاری همه انرژیم رو تخلیه کرده ... مثل ۸۰ ساله ها دستام میلرزید موقع تایپ ...

چرا من ازت همیشه اینهمه ترسیدم ؟!

به خاطر دعواهات ؟! یا فحش هات ؟!

از بی حیایت که هرچی به دهنت بیاد میگی و اصلا حالیت نیس اینی که میگی شاید طرف رو فلج کنه ؟!

از شنیدن داد زدن هات میترسم ؟!

خودم هم نمیدونم از چیت میترسم !!

مثل اون موقع تو ماشین که حلقه ام گم شد ... هی میخواستم در برم و هی می گفتم غلط کردم ...

چرا میترسم ؟!

با همه این ترساها ... هر گوهی که باشی ... دلم خیلی برات تنگ میشه و هیچ وقت هم نتونستم که دوست نداشته باشم و دعات نکنم ...

مواظب خودت باش *:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد