خانه عناوین مطالب تماس با من

پرنده تنها

پرنده تنها

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • [ بدون عنوان ]

بایگانی

  • مرداد 1388 1
  • خرداد 1388 1
  • فروردین 1388 2
  • اسفند 1387 6
  • بهمن 1387 4
  • دی 1387 3
  • آذر 1387 4
  • آبان 1387 9
  • مهر 1387 10
  • شهریور 1387 8
  • فروردین 1387 1
  • آذر 1386 1
  • بهمن 1385 1
  • دی 1385 8
  • آذر 1385 14
  • آبان 1385 8
  • مهر 1385 15
  • شهریور 1385 17
  • مرداد 1385 9
  • تیر 1385 7
  • خرداد 1385 3
  • اردیبهشت 1385 10
  • فروردین 1385 15
  • اسفند 1384 9
  • بهمن 1384 7
  • دی 1384 14
  • آذر 1384 9
  • آبان 1384 9
  • مهر 1384 9
  • شهریور 1384 4
  • مرداد 1384 10
  • تیر 1384 6
  • خرداد 1384 3
  • اردیبهشت 1384 7
  • فروردین 1384 7
  • اسفند 1383 5
  • بهمن 1383 12
  • دی 1383 5

آمار : 206815 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • [ بدون عنوان ] شنبه 16 مهر‌ماه سال 1384 22:07
    گریه های پشت نقاب ، مثل همیشه بی صداست !
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1384 17:59
    هر هدفی که آدمو چند دقیقه به زندگی امیدوار کنه ، میتونه ارزشمند باشه . حتی هدف کشتن اون پشه ای که شب مزاحمت شده و نمیذاره بخوابی ! اما ، کاش اینطوری نباشه .
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1384 20:53
    تباهی خیمه زد بر من چه بی پروانه می سوزم پر از بیهودگی اینجا که میمیرد شب و روزم چه آغازی چه فرجامی رفاقت رنگ می بازد دوباره لشکر اندوه به قلب قصه می تازد در این شبهای تن فرسا من از فردا گریزانم کجا گم کرده ام خود را نمی دانم نمی دانم کسی پیدا کند من را در این فصل فراموشی که تقدیرم گره خورده در این زندان خاموشی
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1384 11:21
    میگن عاشقی محاله باشه ما محالو دیدیم هی به ما میگن خیاله ولی ما خیالو دیدیم
  • من دیگه غرق شدم خداحافظ ! چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1384 20:43
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1384 16:30
    لطافت روحی من از بین رفته . از وقتی که زندگی بم بیلاخ گفت ... درسته که خدا ، بارها ، دست منو ، که مث یه بچه دست پا چلفتی ، که تا ته تو گل رفته بود ، گرفت و بلند کرد تا همراه بقیه بدوم و جا نمونم .
  • دیشب چراغ اتاقم سوخت ! یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1384 12:52
    امروز ، تو شناسنامه ، تولدمه . یه سال بزرگتر شدم ، یعنی رفتم تو ۲۳ سال ... دیشب ، بازم ، یکی از اون ساختمونهای قشنگ رو دیدم. دیشب به دوستام گفتم : اگه تا آخر تابستون ، یه روز بارون بیاد ،‌ من اون روز خودکشی میکنم . دیشب ، چراغ اتاقم سوخت . بعدشم ، کامپیوترم خراب شد . امروز هم که هوا ابریه ... خب دیگه ...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1384 21:03
    no Sex no entertainment nothing ... no ... no ... no ? What can I do آخه این چه زندگی ایه ؟
  • [ بدون عنوان ] جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 19:57
    مثل فیلم دیشب سینما ۱ ، قراره توی یه دادگاه ، از یه برگه دروغین بخونمو ، خودمو تبرئه کنم . احساس خیانت به خود میکنم از این کار . واسه همینه ، اینقدر حالم بده .
  • خطوط در هم بر هم مبایل ! یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1384 14:26
    ساعت ۱۲ شب ، مبایل زنگ میخوره ... جواب میدم ، یه افغانی با اون لهجه شیرینش میگه : " خانوم ندا هستش ؟ " ... آخه من چی بش بگم ! ... دوستم میخواسته بام تماس بگیره . اولین بار که زنگ میزنه ، بعد از چند بار زنگ خوردن میره رو پیغام گیره تلفن یه دختره که با لهجه شیرینش ... میگه : " من الان کار دارم ، بعدا تماس بگیرید " ....
  • نوسان یکشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1384 19:38
    هر کس تو زندگیش ، داری نوسانه ............. بالا ... پایین ... با نمودارهای مود و اینجور چیزا کاری ندارم . همین خود وجودمون ، حال و احوالاتمون ، اراده و اعتماد به نفسمون ... بعضی وقتا دچار اشکال میشه ، مچل میشیم ، مینالیم ، دست به هیچ کاری نمیزنیم ... اون روی سکه ، انگار از بهشت در اومدیم ،...
  • دنیایی ساختم ... ۲ شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1384 21:21
    هی تف میزنی ، زبون میزنی ... این کثافت کاریا چیه ! در یه پاکت نامه میخوای بچسبونی ها ، بچسبون بره ... مطمئن باشید ، اگه یه روز از عمرم باقی مونده باشه ، همون روز خودکشی میکنم . این جمله رو ،‌ یکی از دوستان خیلی ... من تو دنیای بچگیم ، داشتم حال و زندگی میکردم . اونایی که انگ بچه بودن بهم زدن ، حالا خوب شد ؟ همینو...
  • شنیدی ... جمعه 14 مرداد‌ماه سال 1384 12:21
    ــ شنیدی فلانی ، فلان چیزش ، فلان کرده ؟! ــ نه ، نشنیدم ... خیلی وقتا ، اشخاصی ، همچین سوالی رو مطرح میکنن ، در صورتی که ، همین بلا سر خودشون اومده و به دیگران ربطش میدن . ای ای ای ای یدف فکر بد نکنین که این فلان چیز و اینا حرف بدیه ها ! آره جون عمت ! ( اونم از نوع کوچیک . همونی که خیلی خوشگل بود ، چشماش هم آبی بود ،...
  • دنیایی ساختم ... سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1384 20:36
    دکتر گفت : " کتفت ترک خورده ، کاری نمیشه براش کرد . " اما نمیدونستم یه جای دیگم هم ترک خورده که نمیشه براش کاری کرد ! ترک کتفم خوب شد ، اما ترک دلم هیچوقت خوب نشد ... اون روز گریه میکردم ، نمیدونستم واسه چی ... ولی الان ، شاید بدونم اون موقع واسه چی گریه میکردم ! جمله قشنگی گفتی ... : " بده که آدم ، زیادی خوب باشه ! "...
  • زندگی دوشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1384 16:49
    حرف قشنگی زدی مهران ادامه میدم ، این بار وسیع تر از همیشه ... ------------------------------------------------------------------- با یه مشت الاغ هم میشه دوست شد ، به شرطی که توی طویله باشی .
  • گریه داره احوال من ! یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1384 15:14
  • ! = Subject شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1384 13:16
    از وقتی که Subject یه علامت سوال تو ذهنم شده ... نمیدونم چیکار باید بکنم ... یعنی حالم خراب شده ... ! قبلنا ... = Subject بود ، یعنی هیچ چیزی Subject نبود ، اصلا Subject ای نمیخواست وجود داشته باشه ... دیگه نمیخوام زر بزنم . بگم فلان کارو میکنم ، فلان کارو نمیکنم ... میخواستم بگم (حالا نمیخوام بگم ها) ، که پرنده ، کول...
  • روز مادر مبارک چهارشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1384 10:38
    امروز آپ کردم ، به خاطر بزرگی مادر . مادر روزت مبارک هر چند که تو وبلاگمو نمیخونی . به دختر خانومام تبریک میگم ، چون اونام بالاخره یه روزی مادر میشن ... شایدم نشن خوشگلو تپل باشید .
  • ساختمونهای قشنگ ... جمعه 31 تیر‌ماه سال 1384 15:03
    ساختمونهای قشنگ ... تک تک ساعتهای شنی ، مثل صدای پیانو توی سرم میشکنه ... درسته گذشته ها گذشته ... هر طور هم که بوده ... الان باید ... ولی ... کم کم داشتم به این نتیجه میرسیدم که ، گذشته من ، باعث شده که حال من اینطوری باشه ، و این خصوصیات خوب رو مدیون گذشته بدم هستم ! اما ... یدفعه ، به این نتیجه رسیدم که ، گذشته من...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 31 تیر‌ماه سال 1384 01:44
    سلام دیدم بلاگ اسکای از زندان ... ببخشید ، از فیلتر آزاد شده ، گفتم آپی کنم ، باشد مرحم زخم ... چیز ببخشید ... باشد مورد اطلاع شما ... من حالم بد نیست ... سلام میرسونه !
  • شاهزاده ! شنبه 18 تیر‌ماه سال 1384 23:43
    تو یه شاهزاده قصه من یه دختر فقیر تو و اون قصر بلورین من و کلبه ای حقیر تو و کالسکه زرین توی جاده های نور صد هزار دل سر راهت دلای پر از غرور گردناشون پر الماس پیرهناشون همه اطلس من یه دلداده عاشق من یه سرگردون بی کس کفش نقره ای نداشتم که تو رو از تو بگیرم من عاشق میتونستم که برای تو بمیرم تو به دنبال محبت هر کجا سر...
  • پرنده تنها جمعه 17 تیر‌ماه سال 1384 19:13
    اه ، تصمیمم رو گرفتم : استعفاء میدم .
  • سرمایه های با ارزش پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1384 12:34
    سلام دوستان سرمایه های با ارزشی هستند . ببخشید ، بعد از مدتها که آپ کردم ، در شرایط خوبی نبودم که این کار رو انجام دادم ... عصبانی بودم ... یادم رفت که بگم ، با وجود تمام این حرفا ، شماها چقدر برام با ارزشین دوستان خوبم . من کیم اصلا که احتیاج به نصیحت نداشته باشم ! بیاین هر چی دلتون میخواد بگین . نصیحت کنین ، ایراد...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1384 15:06
    سلام خوبین ! بعد از مدتها ... میدونید برای چی دیگه ننوشتم ؟ چون خسته شدم . خسته شدم از اینکه بیام یه وبلاگ رو بخونم ، بعد بخوام نظر بدم ، ولی DC بشم نتونم ... یا اینکه با خوندن یه وبلاگ ، یاد مشکلات خودم بیفتم و ... یا اینکه کلی بنویسی ، یهو برقت بره و ... یا اینکه یه وبلاگ برات باز نشه ،‌ فردا بت بگن بی معرفت ... یا...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1384 19:42
    تعطیل
  • از این هوا دلم گرفته !!! جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1384 19:36
    هیچی
  • سپیده جون ! دوشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1384 18:26
    از موقعی که دیگه سپیده جون نمینویسه ، تعداد نظرات وبلاگ نصف شده !! ... مثل اینکه امین زیاد طرفدار نداره ... بهتره برم یه صحبتی با سپیده بکنم ، بیاد دوباره بنویسه ... ------------------------------------------------------------------------- همیشه ، هر وقت حالم بد میشد ، میگفتم : " زیر خط قرمزم " . اما الان ، توی خط...
  • رویای اردیبهشت !!! دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1384 21:06
    تصاویر Flash Backi که از ذهنم میگذره ، منو بیشتر به این حرف میرسونه : " من تصمیمم رو گرفتم ، استعفا میدم ! " کم کم ، کتابچه رویایم رو باید ببندم و بذارم یه گوشه تا خاک بخوره . رویایی که هیچوقت به واقعیت نرسید ، و در حد همون رویا باقی موند . رویایی شیرین ، که یاد آوریش ، برام خیلی تلخه . رویای اردیبهشت
  • خدا خدا خدا شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1384 20:24
    تو این چند وقته که ارتباطم باهات کم شده ، هیچی به دست نیاوردم ... یه جورایی باهات قهر کرده بودم ، اما میدونم که تو هیچوقت منو فراموش نکردی ... مخصوصا ، این برزخ هایی که این چند وقته برام به وجود اومده ، جز تو ، کار کس دیگه ای نمیتونه باشه ... هر وقت به یادت میفتم ، اعتماد به نفسم زیاد میشه ... با این جمله همیشه مخالف...
  • قضاوت جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1384 22:45
    وای که چقدر این شعر رو دوست دارم : نه نمیخوام بهار شه من عاشق پاییزم پاییز میشه عاشقتر واسه تو اشک بریزم هیچوقت در مورد آدمها قضاوت نکنید . چون هیچوقت نمیتونید آدمی رو کامل بشناسید . اصلا هیچ انسانی هم به طور کامل خودش رو نمیشناسه !
  • 273
  • 1
  • ...
  • 6
  • 7
  • صفحه 8
  • 9
  • 10