سلام

سلام
خوبین بچه ها ؟
یه مدت ، وبلاگم ، حال و هوای خاصی پیدا کرده بود ...
خب ، به هر حال میشه دیگه ...
شما ها خوبین !
نظرات 52 + ارسال نظر
یاس سفید* سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 01:28 ق.ظ http://yasesefid.blogsky.com

« نیمه شب در دل دهلیز خموش
ضربه پایی افکند طنین
دل من چون دل گلهای بهار .... پر شد از شبنم لرزان یقین
گفتم این اوست که بازآمده است
جستم از جا و در آیینه گیج
برخود افکندم با شوق نگاه
آه لرزید لبانم از عشق .... تار شد چهره آیینه ز آه
شاید او وهمی را مینگریست
گیسویم در هم و لبهایم خشک
شانه ام عریان در جامه خواب
لیک در ظلمت دهلیز خموش .... رهگذر هردم میکرد شتاب
نفسم ناگه در سینه گرفت
گویی از پنجره ها روح نسیم .... دید اندوه من تنها را
ریخت بر گیسوی آشفته من .... عطر سوزان اقاقی ها را
تند و بی تاب دویدم سوی در
ضربه ی پاها درسینه من
چون در طنین نی در سینه دشت
لیک در ظلمت دهلیز خموش
ضربه پاها لغزید و گذشت .... باد آواز حزینی سر کرد ! »»

فهیمه چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 09:17 ب.ظ

زندگی همین چیزهای کوچک است.

و اگر به چیزهای بزرگ دل ببندی،

زندگی را از دست داده ای!

زندگی نوشیدن فنجان چای،

زندگی وراجی با دوستی صمیمی است.

زنندگی گام زدن در پگاه،

زندگی ماندن و جایی نرفتن است.

پیمودن راهی در تنهایی،

می توانی در نیمه راه، یا از هر نقطه آن بازگردی!

زندگی چیدن سفره برای آن که دوستش داری،

و نیز برای خود.

زندگی شستن جامه ها،

تمیز کردن خانه است.

زندگی آبیاری باغچه است،

همین کارهای کوچک

کارهای بسیار کوچک

سلامی به غریبه ای.....

خود زندگی است.

او که می تواند به غریبه ای سلام کند

می تواند به گل، به درخت نیز سلام می کند و

برای پرندگان آواز می خواند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد