نهایت غم

منم اون ابر گرفته ...

پرنده تنها

خنده های زورکی
اشکهای یواشکی
شب و روزی بی هدف
لحظه های الکلی

ساعتهای پر سوال
دلخوشیها تو خیال
حسرت پرنده تنها
که نداره پر و بال

این دو روز زندگی
طی شده تو کهنگی
میدونم دیگه بریدم
تو هوای خستگی

میدونم خسته شدم
مرغ پر بسته شدم
میدونم طاقت ندارم
واسه سوز تشنگی




سکوت

سکوتو باید بشکنم
منم بشم مثل همه
حالا که بی وفاییه
من بی وفاتر از همه

هیچکس به غیر از خود من
به داد من نمیرسه
دلسوزیها رو هم دیدم
الکیه یه بار بسه

زندگی تو دوره ما 
والا سر و ته نداره 
چیز به این بی ارزشی
چه چه و به به نداره

کویر خشک دل من
حالا زده هزار ترک
نه دیگه بسه امین شی
الان وقتشه بترک