شاید ... خداحافظ !

سلام دوستان

این چند وقته ، اینقدر مشکلات عجیبی با اینترنت داشتم ، که ...
اگه آف هاتون بی حواب موند ، اگه کمتر به وبلاگاتون سر زدم ، دلیل بر بی معرفتی من نگذارید ...
دیگه برام عادی شده ... وبلاگ و وبلاگ نویسی رو میگم ...
این چند وقته ، خیلی هم اذیت شدم ...

از این به بعد شاید کمتر بنوسیم ، شایدم اصلا ننویسم !

یه خورده بذارین درد دل کنم .
کاش آدما ، مثل سایر جانداران ، یا از اول مستقل به دنیا میومدن ، یا زودتر میتونستن مستقل شن ...
نه ، نصیحتم نکنید . خودم ۱۰۰۰ بار قشنگترش رو بلدم ، برای خودم بکنم ...

میدونید ، آدم هر قدر که بزرگتر میشه ، میفهمه که چقدر بچه است !!!
انسان ، همیشه در حال تغییره . این تغییرات ، بعضی وقتها به مرزی میرسه که به پوست انداختن تعبیر میشه ! آدم ، در طول زندگیش ، چند بار پوست میندازه !
منم چند وقت پیش ، پوست انداختم .
دیگه ، طرز فکرم ، هنجارهام ، ... مثل چند وقت پیش نیست ...
آدم ...

نظرات 23 + ارسال نظر
رز آبی جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 03:12 ب.ظ http://roze-abi.persianblog.com

سلام ٬ خوبید ؟

۱.اول
۲. اشکال نداره چون شمایی ٬ می بخشیم :X همه یه جورایی با این اینترنت مشکل دارن .. مثلا من هیچ وخ آفای دخترم رو ندارم :(
۳. فقط کافی دیگه ننویسی ! بهادر خان و چنگیز خان رو می فرستم سراغت :D
۴. همه درد استقلال طبی دارن ! (هییییییییی )
۵. با درد دلات موافقم !

آدم باش تا کامرواباشی ٬ تپل بودن یادت نره ها :)

زهرا جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 05:53 ب.ظ http://iamforu.persianblog.com

فکر می کنم عشق یک پرنده است یک گل است یک ترانه است یا که خنده های کودکانه است هر چه هست جاودانه است ******************* فکر می کنم که عشق یک ستاره است یاکه آفتاب یا که ماه نه نه نه ..... عشق یک دل لطیف پاره پاره است /سلام دوست عزیز/من آپ کردم ومنتظر حضور گرمتون هستم/موفق باشید

قطره اشک جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 06:13 ب.ظ http://ghatreashk.persianblog.com

سلام بابایی....با شماره ۳ مامانم کاملا موافقمممممم : دی دیگه خود دانی! شاد یه چند وقتی استراحت کنی حال و هوات عوض شه...مواظب خودت باش

لی شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 10:45 ق.ظ http://oneloveblue.persianblog.com

سلاااااااااااااام خوبی؟ دیدی اومدم؟ ولی ببخشید یکم دیر شد
واقعا راست میگی آدما پوست میندازن منم دیگه مثل گذشته ها نیستم و خیلی عوض شدم.(البته جدیدن)خوب من آپ کردم به ما هم سر بزن راستی یموقع نبینم بریا!!!!!!!!!!!!!!

ممدم ممد اهوازی شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 12:29 ب.ظ http://mamadahvazi.blogsky.com

سلام
هر سلام یعنی خدا حافظی هم در کار است!

به منم سر بزن

قاصدک شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 07:03 ب.ظ http://636.blogsky.com

سلام
بابا کوتاه بیا اینقدر سخت نگیر می گذره بی خیال اینترنت و این حرفها ارزش داره ؟اعصاب خودتو بی خودی خورد می کنی... بی خود خداحافظ، دیگه نبینم از این حرفها بزنی ها، بدو بیا بنویس! دیدی که دخترم چی گفت بدو بیا

رز آبی یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 12:05 ق.ظ http://roze-abi.persianblog.com

سلام ٬ خوبی ؟

با معذرت می خوام که یکم مدل غلدری نظر دادم ٬ ببخشید

ولی اگه ننویسی تکیه بزرگت نوک انگشت کوچیکه پاته !! از ما گفتن ....

برا پراگراف آخر یعنی آدم باش و اینا ... جسارت نشه یه وخ ... شما آدم هستین .

و اینکه می بینم که خوشک میشی که من با عزرائیل می پرم ( تخ تخ ) زدم به تخته :D من عمرا :) آرزو به دل بمونی :) من از عزرائیل شکست بخورم :) عمرا عمو :)

بدو بیا آپ کن ... خب بابا :P

فهیمه یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 09:55 ب.ظ

و من زمزمه زمان را ...
و ضربانی کهنه از درون. و سینه‌ای که در عمق هر لحظه بیشتر فرو می‌رود. رشد ذره‌ای که در درون جان می‌گیرد و در درون می‌میرد. و آرمانی که در درون پدیدار می‌شود و در درون منفور می‌گردد.

و چشمان خسته‌ی من ...
و آن دم که زیر پای انفجاری مهیب غوغا کند. و آن‌سان که خورشید از غرب سر بر‌آورد و به شرق آرام گیرد. و آن روز که آسمان جای پای خاکیان گردد و زمین مأمن پرندگان تیزپرواز. و آن لحظه که مردمان پای بر مرده یکدیگر گذارند و سنگ فرش زمین تصویری باشد از تراکم اجساد.

و من در تپش ثانیه‌ها ...
و ثانیه‌ها در گذرند. بی‌محابا! نقطه‌ای که از دور می‌آید و ناگهان چه عظیم به صورت می‌کوبد.
و آنجا که دیگر دیواری نیست. بنگر در این فقدان، سر بر زمین کوفتن را. و آن روز که دگر سقفی نیست و آسمان را مجال فرار نیست. لایه‌های بیرونی حجمی نابود شده از درون. در این عرصه فراخ اما تنگ فرسوده می‌گردد.

و زمان تپنده و آرام ...
و آنجا که زان اقیانوس صلابت برکه‌ای مطرود باقی‌ست. جسمی که در افراط بی‌پروای زمان بر دستگیره‌های روح چنگ می‌زند. عقده‌ای که از آن جسم مفلوک آوارگونه بر هاله‌ی روح ویران می‌شود. و گذرانی بی‌نجوا. و هجومی سخت درون‌سوز. که چه آرام از منافذ تنگ پوست جاری می‌کند عصاره‌ی وجود. و آن روز که نفس باقی‌ست اما تن بر صفحه‌ی امواج آب سفره می‌اندازد. و چه نامعلوم می‌رود. تا آن روز که همچون نقطه‌ای بدون بعد در ظلمت بی‌انکار زمان ناپدید گردد.......

سعید یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 10:35 ب.ظ http://mastaneh.blogsky.com

جونم؟؟؟؟

شما ننویس ببین چی میشه!!!

قربون دایی...

فرنوش یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 10:42 ب.ظ http://harfedell.persianblog.com

منم تقریبا سرنوشت تو رو دارم و خیلی اذیت شدم.یه چند وقتی هم هست سعی کردم بی تفاوت باشم و با هر کسی مثل خودش برخورد کنم.فکر می کنم اینطوری خیلی راحت ترم.

رویا دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 02:29 ب.ظ http://roya13107.persianblog.com/

سلام.آدما هر روز تغییر میکنن...هر دقیقه...دلارام باشی

لی سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 01:27 ب.ظ http://oneloveblue.persianblog.com

سلام خوبی کوچولو؟ اومدم بگم من آپ کردم

فرید سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 04:13 ب.ظ http://ohfreedom.persianblog.com

درود بر شما... عجب ما تازه آشنا شدیم که ... آدم...

لی سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 05:04 ب.ظ http://oneloveblue.persianblog.com

سلام کوچولو خدا بد نده چی شده؟؟؟ تو هم حالت بده؟
خوب اگه حالت خوب بود چی کار میکردی بلا؟؟؟

سوگند چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 12:12 ق.ظ http://myweb.mihanblog.com

الماس،حاصل فشاربیش ازحّداست.فشارکمتربلوروکمترازآن زغال سنگ را پدید می آورد،اگر بازهم فشار کم شود،حاصل چیزی جز سنگواره ها،برگها ویا زنگارساده نخواهد بود.فشار در زندگی می تواند شما را به موجودی ارزشمند مبدل کند.موجودی شگفت انگیز، کاملأ زیبا و بسیار محکم .
موفق وشاد باشید

نفیسه چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 02:33 ق.ظ http://negaar.blogsky.com

نرو!

ملینا چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 10:33 ق.ظ http://loveforever.persianblog.com

سلام یک مطلب مفصل در مورد فاطیما گذاشتم اگه علاقمندید بیایید.بای

سما چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 11:26 ب.ظ http://leosama.persianblog.com

نه.... نرو!! بازم بنویس.

قطره اشک پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 12:34 ق.ظ http://ghatreashk.persianblog.com

نفس بیدی بابایی..ممنون کلی دلم قرص شد :دی تا بابا مو دارم غم ندارم!!راستی کامپیوترت درست شد؟

رز آبی جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 12:59 ب.ظ http://roze-abi.persianblog.com

سلام عموجان خوبید :)

بیکار بودم رام افتاد از اینورا خواستم حالی بپرسم :)

نمی خوای آپ کنی !! من اگه برم گنا دارم از فیض منبراتون عقب افتاده میشکم ها ( کله بسیار معصوم و مستضعفم را ببین )

*ستاره قطبی* جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 05:38 ب.ظ http://sabr-omid.blogsky.com

سلام.
چون خودم هم پوسن انداختم اونم از همه نوعش میدونم که چه حالی داری. !
و مطمئن هستم که که به شرائط جدید هم عادت میکنی !
آخه این ویژگی ما آدماست !

امیدوارم یادداشت بعدی ات رو بزودی بخونم.
تا بعد....

لی شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 10:37 ق.ظ http://oneloveblue.persianblog.com

سلاااااااااااااااااام پس تو کی میای؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خوبی کوچولو یا نه؟؟؟

نرگس یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 01:13 ب.ظ http://artemis2000.persianblog.com

من هم مثل تو یکبار همین حس رو داشتم بگذار دوره ای که فکر می کنی سخته بگذره اما اینو به یاد داشته باش تنها این تویی که برات غیر ممکن بی معنا است
امید وارم به ایده ای که می خوای برسی
من آپ کردم و برات سال خوبی رو آرزو می کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد