از وقتی که Subject یه علامت سوال تو ذهنم شده ... نمیدونم چیکار باید بکنم ... یعنی حالم خراب شده ... !
قبلنا ... = Subject بود ، یعنی هیچ چیزی Subject نبود ، اصلا Subject ای نمیخواست وجود داشته باشه ...
دیگه نمیخوام زر بزنم .
بگم فلان کارو میکنم ، فلان کارو نمیکنم ...
میخواستم بگم (حالا نمیخوام بگم ها) ، که پرنده ، کول بارتو ببند و به سرزمین سبز رویاها سفر کن ، درسته اشک داره ، ولی سرزمین واقعیتها چیزی واسه تو نداشت ...
وقتی رفت ، یه قطره اشک ، از شهر چشماش جاری بود
همونم ازش گرفتن ، آخه یادگاری بود
وقتی رفت ...
در این برهوت
که از اعماق زمین تا آخرین ستاره مشرقی یخ زده است
بوی تعفن همه خنده ها را فرا گرفته است
و گرمی دستها،قندیل بسته است
با این نگاههای کپک زده،در زیر صورتکهای رنگین، که تار و پود آدم را منجمد می کند
من از شما دو فطره باران و یک چشمه صداقت می خواهم...
به خدا می سپارمت ای خاطرت را سپرده به خاطراتم
خداحافظ ای حافظ حرفهای تنهاییم
خدابدرود ای مثل رود در ذهن من جاری
بسلامت ای حافظ سلام همیشه ام
در پناه خدا ای پناهگاه شبهای غربتم
ای آبی تر از دریا
ای سبز تر از جنگل
خدا بــــدرود...خدا یـــاور
سلام ...
نمی دونم چی بگم ... سرم در نیاورم که تازه بخوام چیزی بگم !!
گردنم بشکنه با اون آهنگی که گذاشتم تو بلاگم :( چن بار برش داشتم ولی نمی دونم چرا بازم دلم خواس بذارمش !! اصلا انگار بلاگم رو بدون اون دوس ندارم :(
وقتی رفت ... غبار نشست رو رویاهای اطلسی ... دیگه هیچ کسی نشد عاشق چشمای کسی :((
وقتی رفت ... دریا دیگه به ماهیا نگاه نکرد ... ماه دیگه در نیمود ... ستاره ادعا نکرد :((
یه وخ پرنده نره هاااااااااااااااااا ٬ به قول خودت دورانه سپری میشه :*
سلام.. آقا ما ۲ ترم دیگه مکانیک پرواز برداریم.. شما کلاس ارائه میدی ؟ ما ترجیح میدیم با دوستامون کلاس برداریم...
سلام ...
چند وقتیه توی سرزمین رویاها هستم تا توش هستی خیلی قشنگه ولی حیف که یه نیرویی مجبورت می کنه تا بعضی وقتها بر گردی و با واقعیتها روبرو شی اونوقته که می بینی دروربرت هیچ چی نیست جز برهوت! همین خیلی آزارم میده ... تریپ نصیحت نمی رم ها ولی آدم تو واقعیت زندگی کنه خیلی بهتره ...
خوش باشی و همیشه باشی ...
کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی؟ اونو خودم گفتم..... مـــــــــــــــــــــــــــــــــــاچ
سلام خیلی خوبه ایولللللللللللللللللل