پاره ای توزیع hot !!!

 

باید your mental lambada بشم !!!

یعنی بیخیال همه چیز ...

---------------------------------------------------------

من همیشه آدم آزادی بودم  ، اما از امروز باید طبق مقررات جدیدی زندگی کنم .

من با مقررات مشکلی ندارم . منظورم از آزادی بی بند و باری نبود . منظورم هم از مقررات تعیین چند بند واسه زندگی بهتر ... کاریه که هر از چند گاهی بش احتیاج دارم و انجامش میدم .

---------------------------------------------------------

خب دیگه من دارم میرم چیز بشم آره

وقتی آدم یدفه به آخرش میرسه ... یه دفه همه درا محکم به روش بسته میشه ... یه حالت جنون بش دست میده ... هذیون میگه ... بعد یه جمله میگه ... اینم جمله منه

--------------------------------------------------------

من خودمو از پریز کشیدم !!!

یعنی خودمو زدم به بیخیالی ...

--------------------------------------------------------

دیگه از این به بعد من آدم ناراحتی خواهم بود !!!

منظورم از ناراحتی افسردگی نبود ... میگن فلانی آدم ناراحتیه ، یعنی مشکل داره ، منم همون منظورم بود ... یه برهه ای چند تا اتفاق بد و برخورد بد برام پیش اومده بود جوشی شده بودم ...

--------------------------------------------------------

تازگیها خیلی سریع کارت قرمز نشون میدم !!!

در ادامه همون احوالات بد و ناراحتی که گفتم ، خیلی زود بم برمیخورد و سریع قهر میکردم ...

-------------------------------------------------------

کنیز مطبخیه رو باید دریابیم !!!

این که دیگه واضحه ، ضرب المثله ... من نمیدونم چرا همه دوستان از مجهول المعنی بودن این پستم یاد کردن ... اگه درست بنویسم ضرب المثل اینه : گر دستت نرسد به بی بی ، دریاب کنیز مطبخی را ... یعنی آقاجون بیخیال ، اگه به هدف گندهت نمیرسی ، همین دم دستیه رو بچسب ...

-------------------------------------------------------

قرار بود منم تو اون اتاقها ، شطرنج بازی کنم !!!

آخ آخ نگو که دلم خونه ... آره ... قرار بود ... این یه نمای جزیی از کله ... از آرزوهام که بش نرسیدم ... چیزی که بش نرسیدم و بعد شد آرزو ... گفتم نما نه نماد ، یعنی واقعا شطرنج هم جزیی از اون بوده ... اتاقها ...

------------------------------------------------------

اون موقع تابستون بود ! اون موقع هوا خنک بود ! اون موقع دل من خوش بود !

تابستو سال ۸۰ ... بهترین دوران زندگیه من ... و پاییزی که بعد از این تابستون اومده و بدترین دوران زندگیه من شد ... سال ۸۰ ، بهترین و بدترین دوران زندگی من اتفاق افتاد ...

نیمه اول سال ... نمیه دوم سال ...

هوا خنک بود اشاره به هوای داخل خونه داره ... زیر باد کولر ... کامپیوتری که درست شده بود با کلی mp3 جدید ... دقیقا فردای کنکور خراب شده بود ...

اون موقع دل من خوش بود ... واقعا هم خوش بود ...

--------------------------------------------------------

و اما آخری :

تنها انتخابم تویی ...

نمیدونم چرا تردید دارم ...

یه چیزیه بین من و خدا ...

اون تو هم خطابش به خداست ...

 

نظرات 14 + ارسال نظر
فهیمه جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:29 ب.ظ

بله؟!

مها جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:30 ب.ظ http://moha.blogsky.com

دستانت را در دستانم بگذار تا برایت نوید شادی بخش پر ستو ها را به ار مغان بیاورم دستانت را در دستانم بگذارتا بتوانم امید ها در دلت زنده کنم دستانت را در دستانم بگذار تا شاید بتوانم گوشه ای از تنهایی هایت را پر کنم دستانت را در دستانم بگذار تا حداقل بتوانم همراهت باشم دستانت را در دستانم بگذار تا دوباره احساس زیبایی ها را در وجودت زنده کنم دستانت را در دستانم بگذار تا بتوانم ارامش را در تو زنده کنم
منتظر دستهایت می مانم

مها جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 07:28 ب.ظ http://moha.blogsky.com

منظورت و نفهمیدم؟

ونوس جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 08:25 ب.ظ http://venusetanha.blogsky.com

خوب توضیح میدی.پس چرا همرو گیج میکنی؟

مها جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 09:16 ب.ظ http://moha.blogsky.com

سلام با نظرت موافقم اصلا هم ناراحت نشدم
اتفاقا خودم هم دوست دارم یکی یکی نظر بدم اما وقتی وقت ندارم این بهترین راه هست موفق باشی

رسول جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 09:24 ب.ظ http://totanj.blogsky.com

اولین باری بود سر می زدم. همین متن رو خوندم . شاید دو سه بار ٫ نفهمیدم خب حالا اینا به هم چه ربطی داره. تقریبا گیج شده بودم که فهمیدم اینا پست قبلی هات و توضیحاتی درباره اونا بوده. این کاری که کردی قشنگ بود. زیادی بی خیالی هم خوب نیست ها!!!

سعید جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 10:21 ب.ظ http://mastaneh.blogsky.com

سلام ...

خدایی این ضرب المثله رو از کجا آوردی؟! توی امثال و حکم هخامنشی هم پیداش نکردم :)))
عزیز برادر من بازم یه قسمتهاییشو نفهمیدم! می تونی برام یه کلاس خصوصی بذاری؟ :دی!

شادباشی ...

مها جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 10:40 ب.ظ http://moha.blogsky.com

سلام نه من اصلا اینجوری فکر نمی کنم
و اینم بگم من آدمی هستم که خیلی کم از دست کسی ناراحت می شم تازه شما که چیزی نگفتی من از انتقادم خیلی خوشم میاد اگه داشتی بهم بگی حتی اگه بگی سایتت خیلی افتضاح هستم ناراحت نمی شم
خیلی خوشجالم باهات آشنا شدم موفق باشی

**مریم** شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 02:16 ق.ظ http://faslebieshghi.blogsky.com

سلاممممممممم
خوبی؟؟

چشم تو چشم شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:04 ق.ظ http://eye2eye.blogsky.com

یکی بیاد امین رو خاموش کنه ... دوباره هنگ کرد !D:

مریم شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 04:43 ب.ظ http://darya777.persianblog.com

خیلی قشنگ بود این تیکه : خودمو از پریز کشیدم ... و این یکی که نوشتی: تازگیها خیلی سریع کارت قرمز نشون میدم !!!........

مریم شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 04:44 ب.ظ http://darya777.persianblog.com

اااااااااااااااااااااااااااااااااااا یادم رفت بسلامم....
سلام بر پرنده تنها !

حوصله شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 05:02 ب.ظ http://soup.blogsky.com

علیک سلام
اینارو همون اول می گفتی٬ می. . . . . !!! دور از جونت

پرستوووو یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 08:10 ق.ظ http://parastoooo..blogfa.com

سلام آقا امین

ممنون از توضیحاتتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد