-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 فروردینماه سال 1385 22:19
از این بهتر نمیشم !
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 فروردینماه سال 1385 17:00
حالا با خیال راحت میتونم برم تنیس بازی کنم !!!!!!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 فروردینماه سال 1385 20:28
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 فروردینماه سال 1385 22:50
اگه تو یه خونه ۴۰۰ متری رو از دست دادی ، من تمام زندگیمو از دست دادم !
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 فروردینماه سال 1385 16:42
چه جمله قشنگی از شکسپیر ، از تلویزیون شنیدم : چیزی را که دوست داری به دست بیاور ، وگر نه مجبور میشوی چیزی را که به دست میاوری دوست داشته باشی .
-
ستاره
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1385 12:28
گفتم به عشقم بگو آره پر کن شب رو پر از ستاره گفتی ستاره بی ستاره قلبم واسه تو جا نداره
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1385 11:58
این هم سال ۱۳۸۵ ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1384 11:16
برای پرواز ۲ بال لازم است . پرنده ی تنها یک بال دارد .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 اسفندماه سال 1384 22:06
همه چیز مرا می آزارد حتی تو !
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 اسفندماه سال 1384 11:36
زندگی من ، وارد بازی پیچیده ای شده !!!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 اسفندماه سال 1384 10:33
میدونی ۴ سال طول میکشه تا کم کم خودتو ارضا کنی که اشتباه می کردی و چیزایی که از دست دادی مهم نبوده . اما بعد از ۲ - ۳ ماه بهت ثابت میشه که اشتباه نمیکردی و همه چیزایی که از دست دادی مهم بوده . نمیدونم چقدر طول میکشه تا دوباره بهم ثابت شه ... نمیدونم ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 اسفندماه سال 1384 17:07
هوا گرم شده ۲ !
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1384 01:03
من یه آدمیم که برای انجام یه کاری یا باید چوب بالا سرم باشه یا انگیزه ای واسه انجام اون کار داشته باشم . حالا وقتی هیچکدوم از این دو تا نباشه ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 اسفندماه سال 1384 18:41
آدم نشیمنگاهش یه کپه جوش ناجور بزنه ! فکرشو بکن دیگه ، هر جا میشینی ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 اسفندماه سال 1384 14:05
این چند وقته چند تا آپ میخواستم بکنم نشد . حالا همه رو با هم میکنم : --------------------------------------------------------- این روزا میدونید چه احساسی بم دست داده ؟ گناهکارترین بنده خدا . --------------------------------------------------------- با یه قلب داغون ، میخوام بشینم خونه زندگیمو بکنم ....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 اسفندماه سال 1384 12:26
امیدوارم خدا منو بیامرزه !
-
کاش یکی اون اسلحه رو ، رو سر من می گذاشت
جمعه 21 بهمنماه سال 1384 12:56
آخر شب بود . Jim کم کم داشت مغازه شو تعطیل میکرد . اون یه سبزی فروشی داشت . ناگهان یه صدایی اومد ... سارق مسلح ... - هر چی پول تو صندوق داری رد کن بیاد ... - باشه باشه ، تو رو خدا شلیک نکن ... - یالا ... - بیا ، همش مال تو ... - فقط اینقدر ، این که کمه ... - به خدا امروز فقط همینقدر فروش داشتم ... - بیا اینور ، بیا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 بهمنماه سال 1384 22:25
یادم بخیر ... !!!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 بهمنماه سال 1384 20:55
لعنت بر کسانی که زندگی منو از حالت norm خارج کردن !!!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1384 20:46
کاش ستاره ، رنگ دیگری داشت !
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 بهمنماه سال 1384 20:54
اگه بخوام زندگی رو اونجوری ببینم ، باید از تحصیل انصراف بدم !
-
خداحافظ
پنجشنبه 13 بهمنماه سال 1384 12:44
گله نکن از من بی سبب نبود این جدایی بی سبب نبود دل بریدن و رفتن گله نکن از من منو خسته و تیره و بد کرد شب و روز به پای تو نشستن بی سبب نبود آخر از تو گذشتن گله نکن از من دست من پر از ستاره و گل بود فصل تو منو به باد و بارون داد من فقط اینو گفتم بی صدا به قاصدک باد شب حسرت و اندوه وقتی میرسی به گریه کردن یاد آینه آینه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 بهمنماه سال 1384 20:07
از یک روزنامه : اگر توجه کنیم مردم ایران سنشان از سن واقعی که دارند بیشتر جلوه می کند ، چون از صبح تا شب انرژی صرف می کنند تا نقشهای مختلف را بازی کنند ، به همین دلیل آدمها خیلی زود شکسته می شوند و چهره ها خیلی زود چروکیده می شود . و دیالوگی از یک فیلم : تو زندگی ، خیلی ها جای اصلی خودشون نیستن ، منم مثل خیلی های دیگه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 دیماه سال 1384 17:54
یه روزی زیر گنبد نیلی بود یه گلدون تنهای تنها خالی بود جای گل توی قلبش همه داشت تو سینش غم دنیا ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 دیماه سال 1384 16:40
... I'm not happy act this way
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 دیماه سال 1384 18:10
کاش عشقولانه های من هم ...
-
وقتی تو میتوانی و من نمیتوانم
سهشنبه 20 دیماه سال 1384 14:43
دلم بس ناجوانمردانه تنگ است ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 دیماه سال 1384 11:32
حالا شما رو چرا جو گرفت ما یه قرآن بوسیدیم ؟! این یه عادته که همیشه قبل از امتحانا انجامش میدم . ولی خداییش اگه میدونستم یه قرآن بوسیدن این همه مزایا واسم داره ، زودتر از اینا این کارو میکردم .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 دیماه سال 1384 19:08
با یکی قهر کردی ، برمیگردی آشتی کنی ، هر چی میگردی پیداش نمیکنی . کلافه میشی . امتحان داری ، دیرتم شده ، اما تا پیداش نکنم و نبوسمش خیالم راحت نمیشه ... - آهان ، پیداش کردم ، قرآن .
-
نیدونم
دوشنبه 12 دیماه سال 1384 23:52
این چند وقت اخیر ، حالم خیلی بده ... حسابی قاطی کردم . واسه همینم هست که این ۲ پست قبلیم رو اینطوری نوشتم ... در مورد یه خطی نوشتنام هم باید بگم که : من قبلا اینطوری نمینوشتم . الان یه مدتیه افتاده رو این سیر . شاید عمده ترین علتش اینه که ، کمتر حرف میزنم و کمتر حرف میشنوم ! در نتیجه کمتر هم مینویسم . چون به این نتیجه...